با سلام

ببخشید این یکی خیلی دیر شد چون برای یک سفر کاری رفته بودم تهران و دیشب برگشتم . این تهران رفتن رو گفتم که یه مقدمه ای باشه بر شروع این قسمت .

تا اونجا گفتم که یزد مشغول به کار بودم و داشتم با اتریش هم همکاری میکردم ولی بیشتر درگیر کار یزد بودم چون به شدت گیر افتاده بودیم و نیاز بود بیشتر وقت بگذاریم یکروز سر کار توی شرکت یزد توی تلگرام یکی بهم پیام داد و گفت

- سلام خوبی آقای صباغی؟

من - سلام بفرمایید ممنون خوبم شکر خدا شما هم  انشالله خوب باشید

- ممنون شما ساکن تهران هستید ؟

من - خیر چطور ؟

- یه پیشنهاد کاری داشتم براتون دوست ندارید ساکن تهران بشید ؟

من - بفرمایید میشنوم

یک لحظه نمیدونم چرا تمام مشکلاتی که توی کار یزد بود توی ذهنم گذشت از عقب و جلو شدن قول و قرار ها و حقوق پایینی که خودم برای این که کار برام بشه نمونه کار قبول کرده بودم و این که مجبورشدم کاری که قرار بود دور کاری باشه رو بکنم کار تمام وقت حضوری و بعد این که مرخصی گرفتم از دانشگاه  که بتونم روی کار اتریش وقت بذارم ولی بیشتر چربیده سمت یزد و در انتها نگاهی به تاریخ کردم دیدم یک هفته بیشتر به انتهای قرارداد حدودا 4 ماهم بیشتر نمونده بود

من - پیشنهاد از کارهای فعلیم بهتر باشه چرا که نه

 

 

ایشون - کارش فول تایمه شرکت شبه دولتی ناهارم میدند

من - حوزه کاریتون چی هست ؟

ایشون - کارت ملی هوشمند ، گذرنامه ،  شناسنامه . حقوقش هم عالیه

من - چقدر هست ؟

ایشون - البته من از دوستان اقا حامد هستم (آقا حامد مصافی همون دوستیه که برای کار یزد هم من رو معرفی کرد )

من - درسته . حقوق پایه چقدر هست ؟

ایشون - دقیق نمیدونم ولی اگر قبول کنند میشه یه کارهایی انجام داد . شما اگر لطف کنید رزومتون رو بفرستید و مبلغ پیشنهادی رو

من - مشکلی نیست فقط اگر اشکالی نداشته باشه شب براتون ارسال میکنم چون الان توی شرکت هستم 😁

ایشون - باشه مشکلی نیست . پس من منتظرم ببخشید که وقت شما را گرفتم .موفق باشید .

شب یه متن تنظیم کردم فرستادم

<<

سلام وقت بخیر
علاوه بر رزومه یک سری توضیحات هست که لازمه
نکته اول این که من در حال حاضر دانشجوی کارشناسی نرم افزار هستم و امکان کار تمام وقت و حضوری ندارم مگر این که دانشگاه رو رها کنم و تهران ازاد بخونم
نکته دوم این که سربازی هنوز نرفتم
نکته سوم این که در حال حاضر با دوتا شرکت در حال همکاری هستم یکی همین شرکت ایرانی که داریم پروژه معدن رو میزنیم و الان هم یزد هستم برای پروژه چون این ترم رو مرخصی گرفتم و یک شرکت هم هست که غروب ها تا اخر شب و اخر هفته ها باهاشون همکاری میکنم کار اتریش تا یکی دو ماه دیگه تموم میشه و کار یزد حدودا تا عید ادامه داره البته یکی دو ماه دیگه یکم سبک تر میشه

خب اینها رو گفتم که در جریان امور و وضعیت قرار بگیرید و بتونید راحت تصمیم گیری کنید .
رزومه رو هم براتون ارسال میکنم بررسی کنید و نتیجه رو بهم اطلاع بدید در صورت تمایل شما برای همکاری دقیق تر شرایط رو میسنجم و یه زمان قطعی که بتونم حد اقل روزی 8 ساعت به صورت دورکاری یا حضوری باهاتون همکاری کنم رو اعلام میکنم و در صورت موافقت از طرف شما شرایط رو فراهم میکنم که همکاریمون شروع بشه
این رو هم بگم که خوشحال میشم بتونم باهاتون همکاری داشته باشم چون حوزه کاریتون برام جذابه و در مورد حقوق هم وابسته به انعطاف شما در مورد شرایط من برای کار منعطف هست
منتظر جواب هستم
ارادتمند شما بهنام صباغی

>>

و البته رزومم که کار یزد رو با عنوان (( مشاور پروژه پایش دیواره های معدن چادرملو (بزرگ ترین معدن سنگ آهن و کنسانتره ایران ) برای تخمین زمان ریزش و کاهش خسارات )) رو هم اضافه کردم بهش و همینطور کار اتریش رو با عنوان توسعه ابزار تخصصی دندان پزشکی برای اسکن و ویژوالیزیشن مدل سه بعدی دندان . و این رو هم ذکر کردم که همکاریم با این شرکت هنوز ادامه داره .

ایشون - ممنون بابت ارسال رزومه . چون برنامه نویسی که نیاز دارند برای پروژه ملی نیاز دارن و یکی از شرایط اولیه فول تایمه .

من - مدرک تحصیلی چطور ؟

ایشون - حد اقل لیسانس

من - 😁 خب پس هیچ جوره نمیشه چون هنوز دانشجو هستم و دانشگاه هم زمان ازم میگیره

ایشون - مسئله ای نیست این بخششو میشه جور کرد .

من - یعنی دورکاری ؟

ایشون - نه مدرکو به شرط بذارم که تا سال دیگه ارائه بدید .

من - یعنی چطور ؟

ایشون - پروژه ملی چون شما شدید درگیر هستید با چندین گروه دیگه

من - خب تا سال بعد که تموم نمیشه درسم پروژه ها سنگینه و یکم از توان درس خوندن کم میشه فکر نمیکنم تا سال دیگه تموم بشه

ایشون - 😁 شرایط پیچیده است .

من - درسته متوحه ام البته کار اتریش رو میتونم هروقت بخوام از ادامه همکاری انصراف بدم و کار یزد هم قرارداد اولم تا 28 ام همین ماهه ولی چون پروژه ادامه داره میخوام تا اتمامش یا حد اقل به نتیجه نسبی رسوندن پیش این تیم باشم چون نبودم به معنی شکست پروژست

(اینجا ممکنه مدیر شرکت یزد با حرفی که زدم موافق نباشه ولی این دقیقا جمله ای هست که اون زمان گفتم چون دارم جملات رو از تلگرام کپی پیست میکنم )

بعد شرایط پیچیده است رو ریپلای کردم نوشتم :

دقیقا
خیلی علاقمند به همکاری هستم ولی همینطور که میبینید پیچیدست
دوستانی که میشناسم هم همه یا درگیر کار خودشون هستند یا شرایط و زمانشون بهتر از من نیست یعنی همه دانشجو هستند و درگیرند

ایشون  - من به چند از دوستانی که تو گروه Qt هستند به صورت شخصی ازشون درخواست کردم . واقعیت امر اولش به حامد پیشنهاد دادم .

من - درسته ولی همیشه درگیره

ایشون - حامد خیلی دوست داشت بیاید ولی شرایط خانوادگی بهش اجازه نمیده واقعا چون در جریان زندگیش گرفتار بنده خدا

من ـ درسته منم که یکم آزاد ترم برای همینه که هنوز ازدواح نکردم و خیلی از موارد دست خودمه

ایشون - شرایط خوبی بود خواستم نصیب یکی از شما دوستان بشه

من  ـ اگر با اون شرط مدرک بشه یکم منعطف تر برخورد کرد میشه یه کارهایی کرد مثلا توی اتمام قراردادم با یزد میتونم بهشون بگم که زمانی که میتونم بذارم کمتره و در اصل بشه کار دوم که روزی 3 الی 4 ساعت توی زمان های بیکاریم و آخر هفته ها براشون وقت بگذازم کار اتریشم یکی از دوستان رو معرفی کردم جدیدا که میتونه جامو پر کنه و میتونم خودم بکشم کنار(زهی خبال باطل البته اون زمان فکر نمیکردم این دوستی که معرفی کردم اینقدر بد قول باشه و اصلا نتونه با اتریش همکاری کنه اسمشم نمیگم که آبروش حفظ بشه ولی بعد معرفیش به تیم اتریش دو الی سه هفته هیچی تحویل نداد و قطع همکاری کرد حیف نمیخوام اسمتو ببرم علیرضا devil)

ایشون ـ اره میشه

من ـ ولی درسمو نمیتونم توی یک سال تموم کنم چون این مدت که دانشگاه بودم همش مشغول برنامه نویسی بودم کلا به درس نرسیدم . برای تهران اومدن هم هیچ مشکلی ندارم .

ایشون ـ شما از ساعت 8 تا 4.30 تو شرکت هستید . والا خود من یک عمر همینطوری کار کردم بر حسب تجربه میگم دنبال کارهای آینده دار باشید .کارهای گذرا رزومه شون هم گذراست .

من ـ خب پس اگر بشه با اون جریان مدرک اونطوری رفتار کرد مشکل دیگه ای نمیمونه چون تجربه دوتا کار هم زمان رو همین التنش هم دارم( میدونم التنش رو اشتباه نوشتم و الانش هست درستش ولی گفتم که کپی پیست از تلگرامه نمیخوام تغییر بدم wink )

ایشون - اره با اونا شما خودت به راحتی می تونی دور کاری کنی . کم کم بهشون بگو که سرت شلوغه بارو از رو دوش شما بردارن .

من - الانم دورکاری میکنم فقط چون این مدت یکم کارها پیچیده بود یک ماهی اومدم و یکم دیگه هم باید بمونم یزد حدودا میشه تا اخر قرارداد یا یک هفته بعدش دیگه بعدش کارها رو میشه کامل از جای دیگه هم مدیریت کنم

ایشون ـ شما الان بیاید برای مصاحبه پذیرش بشید .کاغذ بازی ها یک ماه طول میکشه . تا استخدام شید .

من - خوب پس عالیه این دقیقا زمانیه که نیاز دارم تا شرایط اینطرف رو هم محیا کنم

ایشون - تو این یکماه هم کارهای خودتون جمع جور کنید . محیط کاریش خوبه .

من - چه زمانی میتونم برای مصاحبه بیام ؟

ایشون - من به شما اطلاع میدم  . دو تا از دوستان دیگه هم میخان بیان . به احتمال زیاد شانس شما از انها بالاتره .

من - عالیه چون من سه شنبه مرخصی دارم و از ظهر حرکت میکنم سمت شهر خودم  تا شنبه . توی این هفته میشه یا باید هفته های بعدی باشه ؟

ایشون ـ به احتمال زیاد همین هفته باشه حالا تهران اومدید کاری از دست من برآمد بفرماید دریغ نمی کنم .

من - راستی من اهل استان مرکزی هستم و شهرستان محلات

ایشون - به سلامتی

من ـ لطف دارید اگر مصاحبه چهار یا پنج شنبه باشه عالیه که برسم خونه نفسی تازه کنم و بیام

ایشون - مشکلی نیست فقط آقای صباغی باید مصاحبه عقیدتی هم بدید مشکلی ندارید با این قضیه ؟

من - مشکلی نداره

 

یه مدت گذشت و رسیدیم به روزی که باید حرکت میکردم سمت شهر خودم بهش پیام دادم

ـ سلام
وقت بخیر
من دارم بعد از ظهر حرکت میکنم به سمت شهر خودم
اگر امکان مصاحبه فردا هست بهم خبر بدید که بلیط برای تهران بگیرم و برنامه ریزی کنم چون نزدیک اربعینه ممکنه بلیط گیرم نیاد
خیلی ممنون

ایشون ـ سلام برای فردا نمیشه چون باید با حراست هماهنگ شه مصاحبه همون شنبه فردا من زمان دقیقشو به شما اطلاع میدم .

خب فکر کنم زیادی چت گذاشتم بقیه رو سعی میکنم گذرا بگم .

بهش پیام دادم وقتی رسیده بودم محلات گفتم ساعت و روزش رو بهم زودتر اطلاع بده که بلیط بگیرم چون باید از همون طرف برم یزد .

گفت یکشنبه ساعت 3 بعد از ظهر .

منم قرار بود طوری برگردم که فکر میکنم شنبه یزد باشم ولی قبول کردم و با مدیر یزد صحبت کردم گفتم این شنبه رو همینجا کار میکنم یکشنبه یه کاری دارم و یکشنبه از تهران حرکت میکنم به سمت یزد . خیلی راضی نبود ولی قبول کرد ( اصلا قرار بود من دورکاری کنم از اول و راستشو بخواید من حقی براش قائل نمیشدم که بخواد راضی نباشه از این که من میخوام برای یک روز از شهر خودم کار کنم ) .

من یکشنبه رفتم و مصاحبه فنی بود صحبت هامو کردم و سعی کردم اصلا خودم رو گم نکنم میشه گفت اولین مصاحبم بود چون برای کار یزد فقط رزومه فرستادم و اصلا مصاحبه نداشتیم . خوب بود ولی فهمیدم کاری که دارند رو تمام و کمال بلد نیستم ولی اصلا مهم نبود چون کار یزد رو هم وقتی شروع کردم همه چیز هایی که میخواستند رو بلد نبودم ولی میخواستم توی وقت آزادم ( که در واقع نداشتم به دلیل کار هم زمان یزد و اتریش ) روی چیز هایی که لازم داشتند وقت بگذارم و یکم حرفه ای تر بشم .

برگشتم یزد و مدیر خیلی ناراحت منو خواست و در مورد این تاخیرم توی بازگشت به یزد صحبت کردیم (روزی که از شرکت تهرانیه بهم پیام دادند اولش به همکارم که کنار دستم بود نشون دادم پیامش رو  ) مدیر هم از اون شنیده بود و گفت من میدونم داری جای دیگه دنبال کار میگردی ولی این درست نیست . بعد یه صحبتی در مورد مشکلاتی که تا اون روز از نظر هر کدوممون توی کار طرف مقابل بود گفتیم و من گفتم قراردادم که تمومه ولی یک ماهی طول میکشه تا برم توی این یک ماه هستم کارتون رو راه میندازم بعدشم اگر بخواید میتونیم بعد از ظهر ها باهاتون دورکاری کنم . ولی مدیر قبول نکرد گفت نمیشه وقتی یجا کار کنی دیگه توان نداری جای دیگه کار کنی .

خلاصه با یه حالت خیلی ناراحت مکالممون تموم شد من از اتاق مدیر اومدم بیرون و توی راه کوتاهی که تا اون یکی اتاق شرکت داشتم که برسم به همکارها (حدودا بیست قدم ) تونستم خودم رو جمع و جور کنم و از اون حالت بیام بیرون رسیدم توی اتاق اصلا انگار نه انگار که اتفاقی افتاده خوشحال و خندان رفتم سر کارم چون توی اون مدت درک کرده بودم که مدیر بیشتر وقت ها نمیخواد مسائلی که هست بین همه مطرح بشه و ترجیه میده بین همون چهار پنج نفری که توی کار هستند هم اطلاعات لایه بندی باشه و هرچکس از همه امور با خبر نباشه .

بعد یکی از همکارهامو خواست توی اتاقش و اون با یه حالتی نه چندان خوشحال برگشت بعد دومی رو خواست و اون با حالتی ناراحت برگشت (این دو نفر بیشتر با من در ارتباط بودند ) بعد یکم که گذشت یجورایی مصلا مخفیانه اولی از دومی پرسید

- چطوری ؟ بهتر شدی ؟

دومی - اره اولش یکم جا خوردم ولی بعد کنار اومدم

خلاصه یه حس بدی داشتم از این کارم با این که همه چیز طبق قانون بود و قراردادم تموم بود و در مورد اون روز هم اصلا من قراردادم دورکاری بود و توقع حضور ازم داشتند . ولی نمیتونستم با خودم کنار بیام (البته بعدا اومدم یکم جلوتر میفهمید چرا )

نمیدونم این رو توی قسمت قبل گفتم یا نه ولی از اتریش بهم پیشنهاد دادند برم سه ماه اونجا و ببینم شرایط کاری رو بعد برگردم سربازی و درسم رو تموم کنم و بعد باز برگردم همونجا ولی اون زمان به یه دختر توی فامیلمون علاقمند بودم و نمیخواستم از ایران برم ولی سعی کردم جواب نه قطعی ندم و بهشون گفتم که مشکل سربازی دارم بهم گفتند شرکت وثیقه سربازیتو کامل میده برای خروج از کشور ولی باز من ترجیه میدادم یه شرکت ایرانی پیدا بشه که حقوق خوب (خوب نسبت به ایران ) بهم بده و همینجا بمونم این شرکت تهرانیه میشد گفت همون شرکتی بود که میخواستم . حقوق رو هم بهشون گفته بودم 4 ملیون و قبول کرده بودند تهرانی ها .یه مدتی گذشت دقیق یادم نیست چقدر ولی فکر کنم سه هفته ای شد بعد از تهران زنگ زدند که برم مصاحبه من فکر میکردم عقیدتی هست رفتم اونجا یکم زود رسیدم نشسته بودم توی پیاده رو که وقتش بشه برم داخل دیدم همونی که کار رو بهم معرفی کرده بود اومد منو دید جا خورد سلام و علیک کرد و گفت

- پس شما اینجا چکار میکنید ؟

من ـ برای مصاحبه عقیدتی اومدم

ایشون ـ عقیدتی که اینجا نیست یه جای دیگست حتما برای مصاحبه مالی شما رو خواستند

تازه اونجا بود فهمیدم مصاحبه عقیدتی نیست و گوشی رو گذاشتم کنار (داشتم سرچ میکردم کفن میت چند تیکست wink)

خلاصه رفتم داخل و با یه آقایی بود مصاحبه رو شروع کردم دقیق شرایط درس و بقیه موارد سکونتم رو پرسید و در مورد مبلغ صحبت کردیم حالا یه سری جزئیات داره که نمیشه گفت ولی روی 4 تومن به توافق رسیدیم .

البته یک نکته ای که جا موند این بود که قبل یکی از این مصاحبه ها که دقیق یادم نیست کدوم بود ازم یه سری مدارک خواستند و گواهی اشتغال به تحصیل منم از یکی از رفیقای خوبم خواستم از دانشگاه برام بگیره ولی گویا دانشگاه برگه درخواست مرخصی من رو گم کرده بود و این گواهی رو نمیداد چند روزی اذیت کردند منم زدم به سیم اخر اخرین مکالمم با مسئول اون بخش دانشگاه این بود .

ـ من قرار بوده کار دیگه ای انجام بدم که انجام ندادم ؟

مسئول - نه ولی برگه نیست میگید چکار کنم ؟ نمیشه تا اون برگه نباشه گواهی بدم

من - خب من الان باید توی این پروسه کار دیگه ای بکنم ؟

مسئول - نه حالا من فردا نگاه میکنم اون یکی اتاق رو که ازش جابجا شدیم ان شاء الله پیدا میشه

من - فردا گواهی رو صادر میکنید بفرستم بگیرند ؟

مسئول - باید ببینم پیدا میشه یا نه

من - باشه پس من فردا میفرستم دنبال گواهی اگر صادر نشد شنبه از یزد راه میوفتم میام اونجا دانشگاه رو روی سرتون خراب میکنم خدانگهدار

بعد گوشی رو قطع کردم نیم ساعتی بعدش رفیقم زنگ زد  گفت

- چی گفتی مگه بهش ؟

من ـ چطور ؟

رفیقم ـ صادر کرد گواهی رو برات عکسش رو میفرستم

من ـ هیچی به یه زبونی گفتم که بفهمه

خلاصه من بعد دو سه هفته از مصاحبه اول برگشتم محلات یکم مطالعه داشته باشم در مورد مواردی که لازم داشتند چند مدتی هم طول کشید تا مصاحبه عقیدتی خواستندم و باز رفتم و جلوی در با گوشی داشتم کفن میت رو سرچ میکردم البته یه جای دیگه بود اینبار وقتش که شد رفتم اول یه پیر مرد مهربون بردم توی یه اتاق نشستم بعد صدام کرد گفت برم اتاق بقلی رفتم مرد مسن نشسته بود که سه تیغ کرده بود یه چمدون جلوش بود که توش سیم پیدا بود شاید دستگاه دروغ سنج بود شایدم چیز دیگه بوده من اشتباه دیدم .

یه سری سوالات سیاسی کرد که من درست سر در نمیاوردم مثلا این که کدوم تفکر سیاسی رو قبول دارم و در مورد طرفداریم در جبهه های سیاسی پرسید بعد از اقوامم پرسید که توی گروه های خلافکاری و تروریستی مشارکت داشتند یا نه منم گفتم تا جایی که من میدونم نه

بعد رسیدیم به بخش مذهبی متاسفانه امام پنجم رو اسمش رو یادم رفته بود .

بعد پیامبران اولوالعزم رو پرسید رسیدم به نوح که اخریش بود ولی شک کردم که باید پیامبر اولوالعزم کتاب داشته باشه ولی کتاب نوح رو یادم نیومد و متاسفانه این رو هم نگفتم و کلی خجالت کشیدم .

چند تایی سوال دیگه کرد که اونها رو جواب دادم بعد گفتند برو خبر میدیم یک هفته بعدش خبر دادند که باید شماره تماس و کد ملی  اسم و فامیل عمه ، عمو ، خاله و دایی هام رو بفرستم منم با بدبختی جور کردم فرستادم فقط بهم برای ارسالش یک روز وقت دادند که خیلی سخت بود گرفتن این اطلاعات از اون همه ادم ولی فرستادم .

بعد دوباره منتظر موندم بعد یه مدت یزد بهم خبر داد که کارشون گیره خواستند برم کمک برای دو هفته منم رفتم توی همون دو هفته بود دیدم این تهرانیه خبر نمیده رزومه فرستادم برای چند تا شرکت دیگه که یکیشون اخر دو هفته زنگ زد گفت برم مصاحبه (توی رزومه شماره قبلم بود ولی زنگ زده بود به شماره خونه و از خونه شماره من رو گرفته بود معلوم بود خیلی پیگیر هست ) منم رفتم مصاحبه و قرار گذاشتم بعدش یه سر برم پیش یکی از رفقا که توی یه شرکت کار میکرد و با کیوت کار میکردند و به گفته خودشون آموزش های QML من خیلی بهشون کمک کرده بود . رفتم مصاحبه یه سری سوال فنی پرسید که چند تاییشون رو بلد نبودم در مورد مولتی تردینگ در سطح حرفه ای بود در مورد حقوق هم 3.5 با بیمه به توافق رسیدیم گفت بهتون خبر میدم منم پیش خودم فکر کردم اینم رفت برای سه ماه دیگه که خبر بده و بعد رفتم شرکتی که رفیقم توش بود نیم ساعتی تعریف کردیم بعد دیدم گوشیم زنگ خورد همون شرکتی بود که رفتم مصاحبه گفت

- از کی میتونید مشغول بشید ؟

من ـ این هفته باید برم به اساتید دانشگاه صحبت کنم بگم نمیام دانشگاه و از شنبه هفته دیگه در خدمتم .

باورم نمیشد اینقدر سریع جواب دادند خلاصه من رفتم صحبت کردم و از شنبش مشغول شدم روز اول دیر رسیدم چون راهم خیلی دور بود شبش هم دهنم صاف شد تا برگشتم خونه روز دوم زودتر راه افتادم و از یه مسیر دیگه رفتم ولی باز دیر رسیدم روز سوم ساعت 5.30 بیدار شدم یه چیزی خوردم و راه افتادم رفتم مترو نیومد دوتا ایستگاه از خونه دور شده بودم که دیدم ساعت شده 7 مثل ادم پیاده شدم برگشتم خونه پیام دادم گفتم متاسفم نمیتونم بیام مسیر خیلی طولانیه نمیصرفه برام اینطوری روزی 2 ساعت برای اومدن توی راه باشم روزی 2 ساعت برای برگشت .

برگشتم شهر خودم نزدیکای عید بود میخواستم بشینم پای درسم تمومش کنم ولی مدیر یزد پیام داد گفت

- داش بهنام میتونی یه کمکی برسونی ؟

گفتم اره بعد عید میام

گفت نه حتما الان بیا

هرچی گفتم بابا چند روز بیشتر تا عید نمونده گفت نه پاشو بیا منم قبول کردم البته اول رفتم تهران پول پیش خونه رو از رفیقم که با هم خونه رو گرفته بودیم گرفتم و بعد راهی یزد شدم دو روز قبل عید بود رسیدم یزد و توی شرکت مشغول شدم بقیه همکارها هنوز معدن بودند تلفنم زنگ خورد و پیش شماره تهران بود برداشتم همون شرکت شبه دولتیه بود بعد سه ماه زنگ زده بود برداشتم گفت مصاحبه قبول شدید ما نظرمون هست از 27 ام فروردین مشغول بشید .

خندم گرفت اخه سه ماه طولش دادند بعد میخواند یک ماه دیگه برم مشغول بشم بهشون گفتم پروسه استخدام خیلی طولانی شد من رفتم جای دیگه استخدام شدم . (منظورم یزد بود ) البته میخواستم با مدیر یزد هم صحبت کنم بم برجی 4 کمتر نمیام تهش 3.5 با بیمه چون کاری که من اینجا دارم میکنم از کار تهران کمتر و راحت تر نیست منم شرایطم بهتر از تهران نیست یعنی از شهر خودم دورم و کمتر برام نمیصرفه ولی کو مدیر برام ماشین گرفتند غروب رفتم معدن (حدودا دو ساعت از یزد تا معدن راه هست ) رسیدم دیدم بچه ها هستند و مدیر نیست از فرداش مشغول کار شدیم دیدم مدتی که نبودم یه تغییراتی یکی از همکارها داده که به شدت مموری لیک داریم سعی کردم درستش کنم و کلی کار دیگه که مونده بود تا برسیم به تحویل پروژه که فکر کنم چهارم یا پنجم عید بود دقیق یادم نیست به شدت کار کردیم ولی میشد بی انگیزگی رو توی همکارها دید هرکس گیر بدبختی های خودش بود و نا امید . یکی درگیر شروع زندگی و دنبال پول اون یکی گیر سربازی و اون یکی داشت سعی میکرد پروژه خودش رو راه بندازه و اخری باز هم درگیر سربازی البته داشتند تلاش میکردند امریه بشند یکی توی شرکت اون یکی هرکجا که شد . توی شرکت تهران هم که رفته بودم اون اصل کاری که با من مصاحبه کرد گیر سربازی بود و قرار بود 6 ماه دیگه بره .

خلاصه مدیر چند باری اومد ولی وقت صحبت نشد و سریع میفرفت من هم پیش خودم فکر میکردم میدونه نظرم برای حقوق روی چقدر هست یک ماهی تقریبا از عید گذشته بود که دیگه از معدن برگشته بودیم شرکت و مدیر هر روز بعد از ساعت 3 میومد ( laugh) ما هم تا ساعت 3.5 بودیم وقت نمیشد حرف بزنیم یکی از همکارهام هم رفت آموزشی برای سربازیش . یک روز ظهر یکی از همکارهام گفت بشین صحبت کن دیگه الان وقتشه چند وقته هی میخوای صحبت کنی نمیشه .

نشستیم صحبت خودم بودم و خودش گفت

- خب داش بهنام من قرارداد رو دادم تنظیم کنه و نظرم برای حقوق روی همون مبلغ قبلی هست .

دیدم چهرش جدیه و شوخی نمیکنه بهش گفتم

ـ نه برام نمیصرفه از شهر خودم بیام یزد برای برجی 1.5 ملیون تازه من 3.5 تهران قرارداد بستم برجی 4 تومن رو رد کردم ناز کردم گفتم دیر زنگ زدید . اصلا برام نمیصرفه اینطوری .

مدیر - شرایط شرکت طوری هست که بیشتر از این نمیتونیم پرداخت کنیم

من ـ خب من هم با این شرایط نمیتونم

یکم به همدیگه نگاه کردیم و هیچ کدوم کوتاه نیومدیم گفتم

- خب حقوق این مدتی که کار کردم چی میشه ؟

مدیر - میریزم به حسابت

من ـ حله پس بریم

و این بود پایان همکاری من با یزد .

و البته پایان همکاریم با اتریش هم که به خاطر کار شرکت شبه دولتی بهم خورد . البته هروقت میخواستم میتونستم ادامه همکاری بدم . ولی ترجیه دادم یه مدت دور بمونم و یکم روی پروژه خودم کار کنم . توی این مدت یه دختری بود توی گروه تلگرام باهاش آشنا شدم سوال میپرسید البته بعد یه مدت توی پیوی سوال میپرسید منم مشکلی نداشتم جواب میدادم چون یکم کارش فورس بود و انگار گیر افتاده بود نمیتونست توی گروه بپرسه و هرکس بخواد نظر بده ترجیه میداد من که توی جریان پروژشون بودم مشکلات رو حل کنم نمیدونم چرا ولی هر چند وقت یکبار یکی از این دخترا به پستم میخوره که کمک لازم داره و از اون ادمای هفت خطی نیست که دنبال سو استفاده هستند من هم معمولا کمکشون میکنم البته برای شفاف شدن عرض میکنم فقط دختر نیستند کلا یه مجموعه هستند که هرکدوم توی یه بازه توی این شرایط گیر افتادند و من هم تا جایی که از دستم بر میومده براشون انجام دادم و معمولا یا بعدش خدا بجاش یه حال اساسی بهم داده . این دختره در جریان شرایطم بود که الان کار فورسی دستم نیست چون کلا دهن لقم توی این زمینه نشونش هم همین سری پستی که نوشتم در واقع داشتم برای تک تک افرادی که میشناختم تعریف میکردم بعد ترجیه دادن بنویسم یکبار بقیه بخونند خلاصه بهم پیشنهاد کار داد من دنبال کار نبودم چون داشتم یه تیم هم توی دانشگاه شکل میدادم که پروژه بگیریم یه پروژه هم دست خودم هست که دارم برای خودم میزنم که خیلی نمیتونم ازش صحبت کنم . ولی حس کردم به کمک نیاز داره خواستم یه جلسه برم ببینم جریان چیه بعد باهاشون دورکاری کنم رفتم تهران منتظر موندم کلاسش تموم بشه از دانشگاه بیاد و اومد رفتیم شرکتشون با مدیرش صحبت کردم و دیدم یه کار دستشون هست که همونیه که کم و بیش ازش خبر داشتم و قبلا بهش توی یک سری قسمت هاش کمک کرده بودم مدیر ازم خواست به دختره کمک کنم و یه سری قسمت ها رو هم خودم بنویسم و هزینش رو پرداخت کنه ابته سر قیمت صحبت نکردیم . همون روز رفتیم جایی که باید پروژشون نصب میشد و البته نصب شده بود ولی مشکلاتی داشت باید حل میشد یه مقداری کمک کردم بهشون تا شب که باید بر میگشتم

برگشتم محلات یه سری کارها بود انجام دادم بعد ازم خواستند برم یکی دو روز اونجا رفتم قرار بود سه نشبه و چهارشنبه تموم بشه کارشون و پنج شنبه برم نمایشگاه کتاب و شبش برگردم .

روزی که میخواستم برم جناب فصیح (مدیر تیم اتریش ) پیام داد خواست اگر وقت دارم تماس بگیره از اسکایپ منم وسط پروژه خودم بودم ولی مهم نبود چون میتونستم بعدا ادامه بدم و هیچ اجباری روی تکمیل سریعش نبود قبول کردم یکم صحبت کردیم و اینبار یک پیشنهاد کاری بهم داد که خیلی خوب بود مسکن رو شرکت تامین میکنه هزینه وثیقه سریازی رو میده و گفت شرکت ماشین گرفته چند تا میندازه زیر پات یکیشون رو حقوق رو هم یه رقم گفت که از حد معمول بالاتره قرار شد از یه وکیل شرایط رفتن رو بپرسم و بهشون خبر بدم تا بیوفتم دنبال کارهای رفتنم . فردای تماس رفتن تهران برای کمک ولی مشکلات بیشتر از اونی بود که فکر میکردم کار به طول انجامید ازم خواستند بیشتر بمونم منم به خاطر دختره قبول کردم چون دختر خوبی بود ولی داشت از سنگینی کار اذیت میشد و میشد خستگی رو توی چشماش دید چون قبلا یک تیم برنامه رو تا یه حدی پیش بردند و بعد رفتند الان کلی مشکلی که دیگه مشکلات ابتدایی نیستند افتاده دست این بنده خدا که حل کنه بار سنگینی براش هست تصمیم گرفتم جمعه رو بمونم و یه اپ اندروید برای پروژه بزنم و شنبه باز بریم باگ گیری از اون اپ هوشمند سازی سرور . موندم و رفتم و کلی از مشکلات حل شد ولی هنوز یه مشکل هست که همین امروز کدهاش رو فرستادم امروز یکشنبه هست قراره فردا تست کنند . یه اپ اندروید و یه سری تغییرات توی برنامه رسپبری هم گردن گرفتم که انجام بدم .

یه پروژه هم داشتند که همون روز اولی که صحبت کردم قرار شد بگیرم و بدم دو نفر دیگه انجام بدند و خودم هماهنگی ها رو انجام بدم با یکی از بچه های دانشگاه و همون علیرضا ی معروف که توی کار اتریش ... صحبت کردم قراره انجام بدند امیدوارم اینبار علیرضا گند نزنه و گیر نذاره من رو .

 

پست های قبلی رو نتیجه گیری نکردم و گذاشتم به عهده خودتون ولی الان دلم میخواد یه جمع بندی بکنم .

1 - خیلی وقتا تلاش میکنی ولی هنوز وقت رسیدنت نشده پس دست از تلاش نکش به قول یه مشاوری میگفت تو لیوان پر رو میخوای هی اب میریزی میبینی پر نشده خب شاید لحظه ای که داری نا امید میشی نزیک لبه لیوان باشه اب یکم دیگه بریز پر میشه .

2 - وقتی شرایط شروع میکنه به خوب شدن یاد خدا باشید و سعی کنید ادم بدی نشید

3 - در طول سعی کردن برای ادم بدی نبودن مواظب باشید همه تقصیرات دنیا نیوفته گردنتون یادتون باشه بعضی وقتا شما باید رفتاری بکنید که اطرافیان خوششون نمیاد و بر اثر اون رفتار شما یه اتفاق بد بیوفته ولی لازمه انجام بدید چون اگر انجام ندید شما اذیت خواهید شد برای اشتباه یکی دیگه

4 - شرایط همیشه یه جور نمیمونه بعضی وقتا مدام خوب میشه بعضی وقتا ناپایدار میشه ولی یادتون باشه شرایط مهم نیست تصمیم شماست که مهمه

5 - یادم رفت بگم همون زمان که کار اتریش خورد بهم برای اولین بار همین شرکت رفیقم که گفتم بهشون سر زدم بهم پیشنهاد کار داد و گفت دورکاری هم قبوله و قیمت هم هرچی شما بگید ولی من چون درگیر کار یزد و اتریش بودم واقعا وقت نمیکردم

6 - از مورد 5 نتیجه میگیریم که بعضی وقتا یه سری فرصت ها رو باید از دست داد .

7 - همیشه به قضایا مادی نگاه نکنید بعضی وقتا بدون در نظر گرفتن بعد مادی خوب باشید فکر میکنم چند موردی از شرایطی که واقعا لازم نبود اونقدر توش خوب باشم و با خوبی کمتر رد میشد رو بهتون گفتم و خیلی از موارد رو هم نگفتم مثل اون دختری که شهر رم درس گرافیک میخونه و نیاز به کمک داشت منم گیر دوتا پروژه یزد و اتریش بودم ولی تا جایی که میتونستم براش وقت میگذاشتم که کمکش کنم . یا مثل وقتایی که بیکار میشدم و سریع میرفتم گروه تلگرام مشکلات بقیه رو حل میکردم یا چند نفری که توی پیوی کدشون رو گرفتم تا مشکلشون رو حل کنم یا این که بیشتر اوقات بجای این که مشکل رو فقط حل کنم سعی میکردم به طرف یاد هم بدم جطوری میشه این مشکلات رو حل کرد . یا بررسی کد همون رفیقم که تهران توی شرکت کار میکنه برای رفع اشکال و نظر دادن روی کدشون .

 

خیلی خیلی ممنونم ازتون واقعل طولانی شد خیلی دوست دارم شما هم مواردی که از این سری پست ها یاد گرفتید رو برام توی قسمت نظرات بنویسید .

موفق باشید