وقتی شروع می‌کنیم به کد زدن میخوایم هرچیزی که میخوایم رو پیاده کنیم. در راستای چیزی که میخوایم تا میتونیم یاد میگریم هرچی به ذهنمون میرسه پیاده می‌کنیم یه عده مینجا میمونند و فقط تا آخر عمر حرفه‌ایشون دارند چیزایی که میخواند رو تولید می‌کنند.

اما یک عده از این مرحله گذر می‌کنیم و میریم به سمت بازار توی بازار دنبال این هستیم که بتونیم برنامه‌هایی بنویسیم که تعداد افراد بیشتری ازش استفاده کنند چون تفکرمون اینه که هرچقدر آدمای بیشتری کارمون رو بخواند ارزش کارمون بیشتره و درآمد ازش بیشتره یکم که میگذره چشممون کم و بیش به کارهایی باز میشه که برای این که نتیجه برنامت رو بخوای تمیز در بیاری نیاز نیست با نیاز های تعداد زیادی آدم متناسبش کنی واضح تر بخوام بگم اینه که وقتی برنامه عمومی می‌نویسی نیازه اگر 1 مایون نفر دارند ازش استفاده میکنند این برنامه باب میل همه اون یک ملیون نفر باشه وگرنه با صرف کمتر از 30 ثانیه وقت کلا کارتو از زندگیشون پاک می‌کنند و این پایان کارته برای اون فرد ولی این قضیه به این سادگی نیست هرچقدر تعداد افراد بره بالاتر هم کار سخت تر میشه هم تناقضات بیشتر میشه چون یکی یه چیزی رو میخواد ولی اون یکی دقیقا مخالف اینو میخواد تا از برنامه استفاده کنه بعد یک مدت سر و کله زدن با افراد یک عده میرند سمت کارهای سازمانی که قراره نیاز تعداد محدودی رو برطرف کنند و همه هم قراره از گلوگاه مدیر رد بشه درخواستهاشون اینطوری قضیه راحت تره ولی بعد یک مدت باز مشکلاتی پیش میاد نارضایتی افراد پیش میاد خواسته‌های عجیب و متناقض که باعث میشه وقتی برنامت داره مثل یک ماشین با سرعت بالا میره یکدفعه بزنی دنده عقب همه چیزو نابود کنی بعد از یک مدت یک عده از این مرحله هم گذر میکنند و میرند سمت انجام کاری که کسی نمیخواد یا اگر بخوایم دقیق تر بگیم خیلی‌ها نیاز دارند بهش ولی اصلا از وجود این نیاز خبر ندارند یا در بعضی موارد در مرحله بعد سراغ ایجاد نیاز می‌رند یعنی نرم‌افزاری رو تولید میکنند که وقتی به طرف معرفی میشه طرف کم کم بهش وابسته میشه و یک نیاز جدید براش ایجاد میشه نیازی که اصلا تا این حد بهش بها داده نشده بود و اصلا شاید نیاز هم نبود بها داده بشه بهش.

احتمالا وقتی متن بالا رو خوندید حس کردید میخوام اون کسایی که توی مرحله های اولیه میمونند رو بکوبم و بگم اینهایی که میرسند به مرحله آخر خیلی خفنند ولی حقیقت اینه که فرقی نمیکنه شما دارید توی کدوم مرحله کار می‌کنید چون معمولا همه این مراحل و گذر از این مراحل رو کم و بیش تجربه می کنید اما چیزی که توی کار مهمه اینه که خدا رو در نظر بگیرید اگر دارید برای خودتون کد میزنید یا برای رفع نیاز تعداد زیادی آدم یا حتی اگر دارید برای بقیه احساس نیاز به وجود میارید باید در مسیر حرکت به سوی خدا باشید.

بذارید با یک مثال چالشی حرفم رو تموم کنم.

اگر یکی داره نیاز برای به وجود میاره میتونه بره سراغ زدن یک نرم‌افزار هوش مصنوعی که هزینه سنگین میشه پاش و کلی کار میکنه روش که ابزاری تولید کنه که در راستای ارضای جنسی افراد به صورت مجازی ازش استفاده کنه هدف پر درآمدی هم هست تا حدی که توی برخی کشور‌ها از صنعت هم درآمدش بیشتره و اون رو به عنوان صنعت پذیرفتند.

حالا میشه یکی که توی همین مرحلست و داره نیاز ایجاد می‌کنه برای افراد بیاد با هوض مصنوعی و صرف هزینه به دنبال بالا بردن کیفیت زندگی خانوادگی باشه و بتونه زوجی رو که به بمبست رسیدند و فکر میکنند دیگه هیچ راهی برای حل کردن مشکلاتشون با هم نیست رو حل کنه و موفق هم بشه.

هر دو فرد بالا توی لایه آخر هستند ولی کار یکیشون ضد ارزش هست کار یکیشون ارزشی شما هم توی هر مرحله‌ای هستید سعی کنید اون آدم خوبه داستان باشید که داره در مسیر ارزشی و رسیدن به خدا پیش میره در واقع مثلا اگر کسی که داره در راستای رفع نیاز افرادی زیادی کار میکنه اگر افراد رو ملاک قرار بده برای کار با چند تا تشویق به اوج خوشحالی میرسه و با یک موج نارضایتی طولانی ممکنه خودش رو آخر خط ببینه و مجبور میشه هر کاری بکنه رضایت یک عده رو به دست بیاره ولی کسی که داره برای رضایت خدا کار می‌کنه اول این که همیشه با کیفیت کار رو پیش میبره و دوم این که اگر یک عده ناراضی شدند حتی به مدت طولانی سعی میکنه رضایتشون رو جلب کنه ولی از راه درستش و البته اگر رضایته درست باشه وگرنه حاضره حتی بد و بیراه بشنوه ولی کاری رو که درست نیست انجام نده حتی اگر خواسته تعداد زیادی باشه.

یکم روش فکر کنید.

یا حق