ارزش کار به چیست ؟

این سوالی هست که من میخوام سعی کنم نظرم در مورد جوابش رو بگم ولی اول اجازه بدید چند مورد از مواردی که ممکنه به نظر بعضی ها ارزش کار رو مشخص کنه بگم تا بعد توضیحات تکمیلی رو بگم .

بعضی ها فکر می‌کنند ارزش کار به پولی هست که ازش در می‌اریم .

خب این مورد مشکلاتی داره که نسبتا آشکار هستند مثلا این که بعضی وقتا داریم یک کار رو برای هدفی بزرگ تر انجام میدیم مثلا شما وقتی غروب خسته و کوفته میای خونه بچت گیر میده میگه ببرم پارک بازی کنم و شما میبریش کارت با ارزشه به خودی خود ولی همونطور که میدونید پولی که ازش در نمیاد هیچ حتی ممکنه پول هم خرج کنیم . یا مثلا فرض کن خانومت میخواد از کار مرخصی بگیری و ببریش به مسافرت و مسافرت هم هزینه داره و باز کارت با ارزش هست ولی پولی ازش در نیاوردی .

ممکنه بگید خب همه کار که برای پول نیست منظورمون از کار اونی هست که براش پول میگیریم خب مثلا من برنامه نویسم ولی بعضی وقتا برنامه هایی رو مینویسم و به صورت کاملا رایگان در اختیار بقیه قرار میدم و هیچ پولی هم ازش در نمیارم کارم ارزش داره ولی مستقیم ازش پول در نیاوردم .

دسته دوم کسانی هستند که میگند کار خوب با ارزش هست و کلا انجام کار خوب از نظر اخلاقی ارزشمند هست و ارزش کار به بار اخلاقیش هست .

خب این دسته یکم افق دیدشون بازتر شده ولی بازم مشکل داره اجازه بدید یه مثال بزنم فرض کنید یک روز وقت داریم و توی راه به یک پیر زن میرسیم که میخواد یه بار سنگینی رو ببره کمک کردن ما بهش خوب هست و این که بار رو تا یه جایی براش ببریم قطعا خوبه پس از نظر این دسته ایجاد ارزش میکنه ولی فرض کنید یه آدم مریش تا در خونه بار رو میبره برای پیرزن و در خونه مثلا پلاستیک برنج رو میندازه توی جوب میگه تا اینجا اوردم ارزشش رو داشته حالا هم میندازمش توی جوب و میرم .

پس میبینید که تنها انجام کار با خوب ارزش ایجاد نمیکنه یه عامل دیگه به اسم نتیجه هم مهم هست .

خب الان فکر میکنید اگر نتیجه رو هم دخالت بدیم قطعا تعریف کاملی از کار با ارزش داریم ولی سخت در اشتباهید چون ممکنه کاری بکنیم که خوب باشه و نتیجه خوب هم داشته باشه ولی هدفمون از انجام اون کار خوب نباشه مثلا اجازه بدید یه موقعیت رو براتون تصویر کنم که شاید یکم داستانی باشه ولی منظورم رو میرسونه

فرض کنید دوستان شما توی خونه منتظر یه خانم صاحب خونه هستند که مثلا ایشون رو به قتل برسونند و به شما این وظیفه سپرده شده که ایشون رو دنبال کنید و مواظب باشید که ایشون بعد از کار مستقیم بره خونه و توی مسیر شما ایشون رو سوار ماشینتون میکنید (البته با احترام ) و ایشون رو به خونه میرسونید تا زودتر به خونه برسند خب نتیجه کارتون زود به خونه رسیدن خانم بوده و خوب هم هست ولی هدف شما از این کار یه هدف پلید بوده پس باز این کار با ارزش نیست و فایده ای نداره (البته لازمه مبنای ارزش رو هم تعریف کنیم مثلا شاید از نظر یک قاتل حرفه ای یا از نظر کارفرمای شما کارتون بسیار با ارزش بوده باشه )

خب پس تا به اینجا به این رسیدیم که کار خوب با هدف خوب ( نه نتیجه خوب ) چون اگر شما بجای این که اون خانم رو سوار کنید برسونید خونه توی راه با ماشین بهش میزدید که پاش بشکنه و اونشب رو بجای خونه بره بیمارستان هم جونش اونشب نجات پیدا میکرد هم یه مدت یک آشنا میرفت پیشش که کارهاشو بکنه و ازش مراقبت کنه پس نجات پیدا میکرد هرچند که زدن با ماشین به یک خانم محترم کار بدیه .

و البته نیاز هست که مبنای ارزش رو هم تعریف کنیم یعنی یک کار میتونه از نظر افراد مختلف با توجه به مبنا های مختلف ارزشمند یا بی ارزش یا حتی ضد ارزش باشه مثلا فرض کنید یک تیم برنامه نویسی دارند یک پروژه بزرگ و ارزشمند رو انجام میدند و الان توی شرایط بدی گیر کردند که به شدت نیاز به تخصص شما دارند و از شما دعوت به همکاری میکنند شما قیمت منطقی و شاید یکم بالاتر به دلیل خاص بودن شرایط میدید این از نظر کاری با ارزش هست که فرصت شناس هستید و تونستید توی شرایط خاص حقوق بالا بگیرید ولی از نظر اخلاقی ممکنه درست نباشه و این یک فرصت طلبی منفی تلقی بشه .

خب پس با توجه به مبنایی که برای ارزش در نظر میگیریم میتونه همه چیز متفاوت باشه پس شاید بهتر باشه یک استاندارد سازی کنیم و یک مبنای استاندارد و جامع در نظر بگیریم و چه منبعی جامع تر از برنامه همه منظوره و همه جانبه ای که برای ریز ترین مسائل تا بزرگ ترین مسائل دنیا برنامه ریزی ارائه داده ؟

بله دین میتونه یک منبع خوب برای ارزش گذاری ما باشه ولی خب باز مشکلاتی هست مثلا این که ممکنه دین من با دین شما متفاوت باشه و این باعث میشه باز به مشکل مبنای واحد بخوریم خب پس بهتره دینی رو مبنای ارزش قرار بدیم که تکمیل تر و تحریف نشده تر از همه هست و شاید بشه گفت بهتره از سمت یک نفر تنظیم شده باشه نه یک تیم یا چندین نفر که هرکدوم نظریات متفاوتی دارند و ممکنه موارد ضد و نقیضی توی دینی که به وجود میارند تعبیه کنند .

و اما اگر این دین از سمت یک نفر بخواد باشه میشه گفت غیر ممکن هست چون یک نفر از اول زندگیش تا اخرش چند تا اتفاق میوفته یکی این که مدام در حال تغییر هست مثلا من از وقتی این مقاله رو شروع کردم به نوشتن تا اینجا چندین بار اصل هدفم تغییر کرد چه برسه به یک عمر و مشکل دیگه این هست که یک نفر نمیتونه همه مسائل رو بهشون اشراف کافی داشته باشه تا بتونه یک برنامه جامع براش ارائه بده خب پس شاید بهتر باشه یک این برنامه رو ارائه بده که شناختی درستی از این جهان و انسان داشته باشه در واقع الان دانشمندان نظریه میدند چند سال بعد خودشون یا یک عده دیگه اونها رو میبرند زیر سوال و رد میکنند و این نشون میده هیچ شناخت و درک درستی از این دنیا ندارند .

پس کسی بجز افریننده این دنیا برای نوشتن برنامه یکپارچه و بدون تناقض نمیمونه در واقع برنامه ای که همه ارزش های ما نسبت به اون تعریف بشند و بتونید رفتار درست و یکسانی داشته باشیم که مورد قبول بقیه هم هست .

خب همونطور که گفتم اول کار میخواستم این پست رو در مورد برنامه نویسی بنویسم ولی وسطاش نمیدونم چی شد چرخید پس اجازه بدید دغدغه اصلیم رو مطرح کنم من همیشه دوست دارم کار با ارزش بکنم ولی توی شناخت ارزش هام مشکلاتی دارم مثلا بعضی وقتا با خودم فکر میکنم کار بزرگی که برای کشورم باشه یک کار با ارزش هست ولی این رو در نظر میگیرم که اگر کسی باشه که بتونه بهتر از من انجامش بده و با روی کار اومدن من فرصتش بسوزه آیا کارم باز هم با ارزش هست ؟

یا اصلا با خودم فکر میکنم مثلا اجرایی کردن یک طرح یا پروژه که به قدرت گرفتن دولت کمک کنه درست هست یا نه چون به نظرم قدرت دولت نباید خیلی زیاد بشه در واقع اگر قدرت دولت بیشتر از مردم باشه همیشه کسانی که در راس قدرت هستند به پایین دستی ها ظلم میکنند و به وعده هایی که میدند عمل نمیکنند و کلی رفتار زشت دیگه که موجب ایجاد فقر و ترس در سطح جامعه میشه .

ولی در مورد انقلاب نظر دیگه ای دارم چون ساختار انقلاب طوری شکل نگرفته که یک عده بالا باشند بعد یه جوب وسط باشه بقیه اینطرف جوب باشند میشه گفت انقلاب متشکل از خود مردم هست و صد البته محدود به مرز های یک کشور هم نیست و این باز اون کار با ارزش کردن برای دولت رو زیر سوال میبره .

در واقع هدف انقلاب درست کردن ساختارهای موجود برای تمام دنیاست ولی دولت فقط داره سعی میکنه توی چند سالی که در قدرت هست از مزایای موجود بهره ببره البته دولت هایی هم هستند که همه جا حضور دارند ولی هدفشون باز افزایش قدرت خودشون هست نه کمک به مردم مثل دولت امریکا که توی عراق تمام تلاشش رو کرد که از سقوط و شکست داعش جلوگیری کنه ولی به لطف وجود نیرو های انقلاب شکست خوردند .

خب پس سوال من این هست که کار با ارزش دقیقا نسبت به چی تعریف میشه و چه کاری کار با ارزش هست .

چند مدتی هست به مجموعه سخنرانی جاج آقا پناهیان گوش میدم میگه هدف اصلی تحمل رنج و ایجاد ارزش افزوده هست قراره آخرش ما ادم خوبی باشیم و تمام کارهایی که میکنیم در جهت تبدیل شدن به انسان بهتر هست . البته بحث خیلی سنگین تر و پیچیده تر از این هست که بخوام توی یک یا دو خط عنوانش کنم ولی در کل همچنان در مسیر شناخت کار با ارزش هستم و ممنون میشم دوستان هم بتونند کمکی بهم بکنند در جهت پیدا کردن مسیر درست .