برای نوشتن پروژه راه‌های اصولی هست مثل این که اول تمام نیاز‌های پروژه رو بدونیم و تمام نیازها و راه‌های رسیدن بهش رو بررسی کنیم معماری رو مشخص کنیم و بعد شروع به کد زدن کنیم.

اما حقیقت اینه که توی پروژه معمولا به این شکل پیش نمیریم و مشتری هم نمیتونه در اول کار تمام نیاز های خودش رو به صورتی که توی ذهن خودش هست بیان کنه و یا بعد از بیان کردن ممکنه با تکمیل پروژه تصمیم بگیره قسمتی رو تغییر بده و بهتر یا بدترش کنه به تصمیم خودش بستگی داره ولی این کار هزینه رو میبره بالا چون مجبور می‌شیم یک راه جدید رو برای اعمال نیاز بریم.

من نمیخوام بهتون درس مهندسی نرم افزار بدم برعکس من یک عمر از همه مواردی که توی زندگیم و توی بقیه مشاغلی که داشتم برام پیش اومده بود توی برنامه نویسی استفاده کردم و به نظرم رسید که الان وقت اینه یه چیزایی هم از این شغل یاد بگیرم و وارد زندگیم کنم البته توی این پست میخوام از این اصل مهندسی نرم افزار در تحقیق و یادگیریم استفاده کنم. الان که به گذشته نگاه می‌کنم از وقتی شروع به یاد گیری کردم خیلی موازد و موضوعات رو دنبالش رفتم تا سطح مقدماتی یا متوسط یا بعضا پیشرفته ولی خیلی از این موضوعات حتی یک بار هم به کارم نیومد مثلا من رفتم سراغ انیمیشن سازی یاد گرفتم تا حدی وقت گاشتم براش ولی من انیمیشن ساز نیستم و قرار هم نیست بشم البته علاقه دارم ولی علاقه تنها عنصر مهم برای این که شغلم رو انتخاب کنم نیست و این رو میدونستم که انیمیشن سازی قرار نیست شغل اصلی من باشه ولی باز براش وقت گذاشتم و الان که نگاه می‌کنم یجورایی این علمم دور ریز شده چون ازش استفاده‌ای نمی‌کنم.