بچه که بودم وقت آزادم از درس رو توی گلخونه بابام مشغول بودم همیشه علف های هرز رو از خاک بیرون میکشیدیم و دور مینداختیم من اوایل درست نمیتونستم علف هرز رو از گل تشخیص بدم چون هردوتا گیاه بودند و سبز رنگ شناختشون مهارتی میخواست که شاید توقع داشتن اون مهارت از یه بچه زیاد باشه برای همین بعد از کلی تلاش که سعی میکردند از راه نشون دادن علف و گل بهم تفاوتهاشون رو بفهمونند آخرش میگفتند اونی که وسط گلدونه و از همه بزرگتره گله بقیه علف هرزند ولی مشکل اینجا بود که همیشه اینطوری نبود یعنی بعضی وقتا گله دقیقا وسط نبود یا بعضی وقتا یکی از این علف ها انقدر خوشگل بود و بزرگ که آدم دلش نمیاومد اون رو از خاک بیرون بکشه معمولا من گل و بقیه علف ها رو میکندم و علف بزرگه رو میذاشتم بمونه و البته کلیم سر این کارهام دعوام کرد بابام 🤣
یکم که بزرگ تر شدم دیگه میتونستم تشخیص بدم ولی هنوز به علف های هرز امید داشتم یروز یکیشون رو که از خاک بیرون اورده بودم تمیز شستم و توی یه گلدون جدا کاشتم و گذاشتمش یه جایی که کسی نبینه بعد یه مدت جون گرفت اوردم نشون بابام دادم بهم گفت
-‏ این به درد نمیخوره کسی حاضر نیست اینو بخره توی خونش نگهداری کنه
درکش برام سخت بود ولی باهاش کنار اومدم بعدها یه وقتایی بوته گوجه توی گلدون ها در میومد و باید با اونها هم مثل علف هرز برخورد میکردیم یعنی باید میکندیم مینداختیم دور ولی دیگه برام سخت نبود چون فهمیده بودم هر چیزی جایی داره جای گوجه توی گلدون گل نیست همینطور جای علف هرز هم توی گلدون نیست
از اونجا یاد گرفتم اگر جایگاهم رو نشناسم و توی یه جایگاه درست قرار نگیرم فرقی نمیکنه به اندازه بوته گوجه مفید باشم یا اندازه علف هرز به هر حال باهام برخوردی که باید نمیشه .

به همین خاطر ادم باید همیشه جایگاهش رو درست بشناسه میتونم مثال های زیادی بزنم از جایگاه اشتباه مثلا وقتی من دارم سی پلاس پلاس کار میکنم و تمام تمرکزم روش هست اگر توی یک گروهی باشم که سیشارپ کار میکنند قطعا وقتی حرف میزنم باهام برخورد درستی نمیشه یا برعکسش .

اگر بتونی جایگاه درستت رو بشناسی روز به روز ارزشمند تر میشی اگرم نشناسی که وای به حالت ...