با سلام خدمت دوستان عزیز

متاسفانه در مجامع استارآپی موج ناامیدی داره شکل می‌گیره و تمام مشکلاتی که از اول با کسب و کار بود رو گردن حاکمیت میندازند و نتیجه می‌گیرند که دیگه توی ایران نمیشه کار کرد و همه محکوم به شکست هستند.

اما من نظرات متفاوتی دارم که دوستا دارم بیان کنم و اگر بحثی هست با دوستان انجام بدم.

اول از شکست بگم که آمار شکست استارتاپ توی ایران اگر اشتباه نکنم آمار رسمیش بیش از 80 و تا حدود 90 درصد هست.

حالا جالب اینه که این آمار توی آمریکا هم همین 90 درصد هست.

ولی یک عده روشن‌فکر نما بجای این که دنبال راه درست باشند و سعی کنند خودشون رو از اون 90 درصد به اون 10 درصد موفق برسونند یا این درصدها رو جابجا کنند دارند سعی میکنند بقیه رو ناامید کنند.

من توی این پست یک تجربه شخصی رو میگم از کار توی یک استارتاپ و بعد یک بحثی که با یکی از دوستان داشتیم توی یکی از گروه های تلگرامی که البته به دلیل دخالت یکی از همین افرادی که متوجه اصل ماجرا نیست و داره اشتباه بین گره های گراف شکست خط میکشه و گره‌های نامرتبط رو به هم متصل می‌کنه نگذاشت بحثمون شکل بگیره.

خب تجربه شخصیم از کار توی یک تیم استارتاپی بود که البته من یکی از اجزای اولیه و اصلی اون تیم نبودم و به عنوان مشاوره و آموزش برای پروژه برنامه‌نویسی استخدام شدم و بعد از اون تیم جدا شدم.

کلیت پروژه این بود که یک آدم سر زبون دار به کمک چندین نفر از دوستانش یک پروژه بزرگ رو گرفته بود برای انجام. پروژه‌ای که سه تا شرکت گردن کلفت خارجی نشته بودند پای پروژه با محصول آماده از سه نقطه پرقدرت دنیا در بحث علمی و توان صنعتی و جالب این بود که قیمتی که تیم ایرانی داده بود حدودا یک سم قیمت محصول خارجی بود که به صورت آماده وجود داشت و کلی نسخه ازش فروش رفته بود ولی توی تیم ایرانی باید مراحل تحقیق و توسعه با هم انجام می‌شد.

کار به دو بخش تقسیم می‌شد یک بخش بخش نرم‌افزاری که تا حدود خیلی خوبی پیش رفت و نیاز‌های اولیه رو کاملا برطرف کرد و تمرکز روی قابلیت‌های اضافی بود که همشون توی نرم‌افزارهای خارجی به صورت یکجا وجود نداشت.

یک بخش کار هم بخش سخت‌افزاری کار بود که به یک تیم از دانشگاه امیرکبیر سپرده شده بود.

بخش سخت افزار شکست خورد ولی این تنها دلیل شکست پروژه و در نتیجه شرکت نبود. پروژه از زمان مشخصی که براش تعیین شده بود رد شده بود هرچند که قابلیت‌های پروژه بیش از نیاز اولیه اعلام شده بود ولی به هر حال زمان که طولانی میشه کار فرسایشی میشه و این میتونه برای هر دو طرف قرارداد خطرناک باشه و باعث از هم گسستن رابطه‌ها بشه.

چیزی که بیش از شکست بخش سخت افزار ما رو آزار میداد همدل نبودن تیم نرم‌افزاری و مشکلات ثانویه بود وقتی مدیر شرکت کار اصلی و پروژه اصلی رو بذاره توی جایگاه اولویت چندم خودش دیگه انگیزه‌ای برای تیم نمی‌مونه و کم کم تیم از هم می‌پاشه.

مشکل بعدی که وجود داشت این بود که تیم نرم افزاری که قرار بود کار بکنند هیچ تجربه قبلی در این زمینه نداشتند و این بحث آموزش و همراه شدنش با توسعه باعث طولانی شدن روند کار و در نتیجه مشکلات ثانویه شد.

در کل توی این پروژه کار گرفته شده بود از یک بخش صنعتی و نیروی کار براش وجود نداشت توی بخش نرم افزار بلاخره با دیر و زود رسید ولی برای بخش سخت افزار بعد از شکست داخل ایران سعی شد از خارج تهیه بشه ولی قیمتی که بابیت اون قطعه درخواست می‌شد بیش از قیمت کل پروژه بود و در نتیجه از این منظر هم قابل انجام نبود.

در انتها این رو بگم که تا جایی که اطلاع دارم شرکت فروخته شد به یک شرکت دیگه تا کار رو با خرید رادار از خارج ادامه بده.

پس کار قابل انجام بود اگر مشکلات اولیه به وجود نمی‌اومد و تیم از هم نمی‌پاشید.

خب این داستان کاری که خودم توش درگیر بودم رو گفتم تا بشه پیش مقدمه برای عنوان یکی از راه حل‌های بحثم توی داستان دوم ، و اما داستان دوم :

دوستی گفت ما یک تیم رباتیک بودیم که توان بالایی داشتیم و حتی امکان تولید ربات‌های نظامی رو هم داشتیم ولی چون بخش دولتی با ما قرارداد ننوشت و محصول رو از خارج خرید ما شکست خوردیم.

بعد از این نتیجه گرفته بود که توی ایران نمیشه کار کرد.

من بهشون گفتم خب شما که توان بالایی داشتید میتونستید بجای رفتن سراغ بخش نظامی برید سراغ بخش صنعتی این همه کار صنعتی توی ایران هست که واقعا نیاز داره به محصولات رباتیک و از خارج وارد کردن براشون هزینه بالایی داره و مشکلات تحریم هم وجود داره که باعث میشه دریافت بدون دردسر محصول از داخل براشون بصرفه تر باشه درضمن تحریم توی بخش بالایی و محصول نهایی میتونه اعمال بشه و اذیت کنه ولی توی بخش سخت افزار و قطعات اعمالش هم سخت تره هم دور زدنش راحت تر پس بهتره از این تحریم که دست ما هم نیست و توسط دشمنان خبیث ملت ایران اعمال شده در جهت فرصت سازی استفاده کنیم.

در حالت عادی هیچ دلیلی نداره یک شرکت خرید از یک شرکت که متشکل از یک عده جوون ایرانی هست که محصول آماده ندارند رو به خرید از یک شرکت خارجی که محصول آماده و تست شده داره ترجیه بده ولی این تحریف باعث میشه که به زور هم که شده اعتماد کنه و فرضت رو برای تولید در اختیار شما قرار بده .

بحث بعدیمون در مورد جذب سرمایه بود خب در مورد سرمایه هم میشه با تلاش بیشتر بجای وام گرفتن از بخش دولتی به کمک سرمایه گذاری خرد و جمع آوری سرمایه از مردم عادی ب مبالغ کم و همچنین دریافت یک مبلغ کمکی از مبلغ کلی پروژه تا تهیه یک نسخه اولیه از محصول کار رو پیش برد بعد از تولید محصول اولیه هم میشه از شرکت درخواست وجه برای تولید بیشتر کرد و کار رو ادامه داد.

نگید شدنی نیست که همه مواردی که گفتم توی داستان اول که خودم بخشی از اون بودم انجام شده بود نمیگم کلا مشکلات مالی نبود ولی هرچی بود قابل حل بود اگر اون همبستگی تیمی بهم نمیریخت میشد کار رو تا انتها پیش برد و بعد از گرفتن کار و فرش محصول به شرکت‌های دیگه میشد این کمبود مالی توی فاز اول کار که تحقیق و توسعه اولیه رو هم به همراه داشت جبران کرد.

در کل مشکلاتی که من سر راه استارتاپ‌ها موفق توی ایران می‌بینم یکیشون اینه که همکاری تیمی رو باید همه اعضای تیم بلد باشند و یاد بگیرند که این یکم سخته مخصوصا وقتی مدت طولانی کنار هم کار می‌کنید و از زندگی شخصیتون هم مشکلاتی میاد و قاطی کار میشه و مشکل بعدی نداشتن دانش فنی کافی هست که معمولا تیمی که میاد کار کنه در یک جهت و کاریکاتوریک پیشرفت کرده مثلا تیمی که توش کار کردم توی بخش بازاریابی خوب عمل کرده بود ولی دانش فنی کافی توش وجود نداشت.

تیمی که بحث رباتیم میکرد بازاریابیش صفر بود و بخش فنی رو به گفته خودشون کامل کرده بودند در واقع حس میکنم الان بازار کسب و کار ایران و استارتاپ شده مثل یک پازل بهم ریخته که چهار عنصر اصلیش وجود دارند ولی نمیتونند خوب با هم چفت بشند.

  1. بازار نیاز
  2. بازار سرمایه
  3. تیم فنی
  4. تیم بازاریابی

بازار نیاز :

بازار نیاز رو هممون میدونیم وجود داره همون دوست رباتیک کارمون عنوان میکرد که محصول رو تولید هم بکنیم چون تحریمیم و صادرات نداریم با شکست مواجه میشیم باید بگم ایران یکی از بزرگ ترین بازارهای مصرف دنیاست با توجه به این که ایران از نظر سرمایه و منابع طبیعی پنجمین کشور ثروتمند دنیاست و تقریبا کارهای صنعتیمون یا شکل نگرفتند درست مثل خودرو سازی که چند تا شرکت بدرد نخور داریم یا اگر شکل گرفتند به دلیل تحریم نیاز به تامین ابزارآلات و خدمات دارند، میشه گفت جا برای فروش زیاد داره پس بازار ایران برای شکل گرفتن یک کسب و کار موفق بسیار عالیه و لزوما نیاز به بازار ثانویه در کشورهای دیگه نداریم.

بازار سرمایه :

هممون میبینید افرادی رو که پولشون رو توی بانک خوابوندند و دنبال سود کمش هستند یا افزادی رو که حس میکنند بانک جای خوبی برای ثرمایه گذاری نیست و پول رو میکشند بیرون و باهاشدلار و سکه و ... میخرند تا ارزش پولشون حفظ بشه حداقل اگر بنگاه‌های سرمایه گذاری خوب و قابل اعتمادی به وجود بیاد که بدونه چرا و کجا سرمایه گذاری کنه و فقط چشمش به سود نباشه و بازار تولید رو هم در نظر بگیره میشه سرمایه های مردم رو جذب کرد و به کسب و کار رسوند تا نیاز به دریافت وام و در نتیجه ضرر مالی سنگین برای استارتاپ بعد از شکست نباشه.

تیم فنی :

تیم فنی نیازه تا حدودی مطالعش رو بال ببره و از مقایسه حقوقش با حقوق کشورهای خارجی چسم بپوشه و به همین که هست راضی باشه در عوض میتونه کارهای بزرگی بکنه و آینده ایران رو شکل بده و کاری بکنه که مقایسه حقوق دیگه معنی نداشته باشه تیم فنی که الان معمولا توی استارتاپ هست افزادی هستند که اصلا تجربه کار واقعی توی شرکت های دیگه رو ندارند و فقط میخواستند آقای بالاسر نداشته باشند و این با چیزی که واقعا توی کا پیش میاد در تناقضه چون یکم که کار استارتاپ پیش میره دقیقا ساختاری شبیه به شرکت های موجود رو به خودش میگیره و وقتی به خودت میای توی یک استارتاپ یا یک مسئول هستی که داری از سر و ته زندگیت برای رسیدن به هدفت میزنی و یا شدی یک کارمند ساده با تفاوت این که در بازه راه افتادن استارتاپ با حقوق کمتر و استرس بیشتر کار کردی یجورایی حس کلاه سر رفتن داره وقت به این دید اومدی که استارتاپ فلانه و بهمانه و آقا بالاسر نداریم و ...

تیم بازار یابی :

مشکلی که وجود داره اینه که تیم فنی حاضر به پذیرش این مشکل نیست که وقتی نتونه با یک تیم بازاریابی چفت بشه کارش میلنگه و به نتیجه نمیرسه یا حتی اصلا وجود این تیم رو ضروری نمیدونه و فکر میکنه چون توان فنی داره میتونه این کار رو هم خودش پیش ببره و وقتی بعد از یک یا چند تلاش شکست میخوره میشینه یه گوشه و از نشدن حرف میزنه و میه اصلا نمیشه و دیگه کارمون تمومه و ...

 

جمع بندی :

دوستان نظر من اینه که میشه ولی باید یاد بگیریم چطور انجامش بدیم هنوز خیلی کار داریم وقتی توی برنامه نویسی یه برنامه ساده مینویسیم دیگه هر کاری بهمون میرسه بدون در نظر گرفتن تواناییمون قیمت و زمان میدیم و وقتی تو کار میریم سعی می کنیم بجای همگام سازی کردن خروجی با نیاز کابربر اون رو با میزان دریافتیمون و توانایی موجودمون همگام کنیم و دلایل سفت و محکم خودمون رو داریم که با این میزان سرمایه بیشتر از این نمیشه توقع داشت و این باعث میشه به مشکلات ثانویه دچار بشیم.

چند روز پیش داشتم کارتون پهلوانان (پوریای ولی ) رو میدیدم که شاگردش میخواست ازش جدا بشه و کارگاه خودش رو راه بندازه بهش چند تا نصیحت کرد که جالب بود :

  • کسب حلال مثل عبادت می‌مونه به شرطی که به مال حرام و شبهه‌ناک آلوده نشه
  • در انتخاب شریک دقت کن شریک بد برکت رو از کاسبی می‌بره
  • سفارش مردم رو درست و کامل انجام بده و به خاطر کمی دستمزد از کار کم نذار
  • اگر مشتری از کارت راضی باشه کاسبیت رونق میگیره مهم تر از اون خدا هم ازت راضی میشه که از همه چیز با ارزش تره

کم دردسر نکشیدم سر این که اول قیمت رو پایین گفته برنامه‌نویس و بعد هی گفته نا با این مبلغ نمیشه تا این حد جزئیات رو پیاده کرد و از این دست حرف‌ها.

در کل نظرم رو گفتم و منتظر نظرات شما عزیزان هستم.